باسلام ووقت بخیر هم تولدی های من ،ما ۵خواهر بودیم ویک برادر زندگی سختی داشیم وپراز مشکلات ودعوا من در ۱۸ سالگی نامزد کردم تازه حس می کردم که دارم زندگی میکنم ۳ماه بعد مادرم را از دست دادم ودنیای تیره وتار شد در ۲۰ سالگی عروس کردم ودر ۲۲سالگی پسر بزرگم به دنيا اومد ودر ۲۷ سالگی پسر کوچکم خدا راشکر زندگی ام بهتر است ولی انسان برای خوش گذرانی به این دنیا نیامده همیشه یه چیزهایی تواین دنیا وجود داره که تورو اذیت کنه باید بسوزی وبسازی باهاش بدرود

سلام من یه ۷فروردین ۷۳هستم باخواهرم دوقلویم سال ۹۵با عشقم ازدواج کردم یه پسر سال۹۶دنیا اوردم وامشب که ۱۳دی ۱۴۰۳ جشن تولدشه و زندگی خوبی هم دارم خداروشکر

سلام و درود و نور خداوند بر شما عشقا، از وقتی یادم میاد ناظر بودم و بهم میگفتن عجیب الخلقه... درواقع در حال تماشا و تجزیه تحلیل بودم و خیلی زود به آگاهی رسیدم...زندگیه سختی داشتم چون با تمام وجود از بچگی درحال تماشا بودم، به این خاطر جذابیت قابل کشفی نموند تو دنیا برام تا وقتی که رو به آسمون کردم و خسته از ادامه زندگی، گفتم (چراااا؟ ) و خدا اومد و منو درآغوش گرفت و جوری خودشو بهم نشون داد ک نتونستم ندید بگیرم و بسمتش حرکت کردم... خواستم بگم اگه اینجای زندگیتو دوست نداری یا خیلی سخته وایسا و با خدا صحبت کن مطمئن باش هرلحظه در حال شنیدن صداته و منتظره ازش سوال کنی یا خواسته ای داشته باشی توی زندگیه هممون میاد و دست یاری دراز میکنه دستشو بگیر توکل کن و پاشو خودش همچی رو ردیف میکنه تو فقط به خدا زل بزن و خودش رو بخواه تا دنیادنبالت بیفته

خیلی بالا و پایین داشتم خیلی تو ذوقم خورده اینقدر که همون لحظه فقط میخواستم دنیا تموم بشه ولی باز خدا را شکر گذشت امیدوارم به اینده ایی بهتر

خاتواده پر مشکلی داشتم مادرم بخاطر اختلافایی ک با بابام داشت ول کرد و رفت ما رفتیم یه شهر دیگه با بابام بعد خواهرام رفتن پیش مامانم منم اخرین نفری بودم ک اومدم پیش خواهرام و مامانم و بعد بابام فوت کرد و من از سن 20 سالگی کار کردم و الانم ک 28 سالمه دارم برا خودم کار میکنم و تقریبا یه دختر موفقم. حس میکنم دختر خوش شانسیم و همیشه بهترینا برام اتفاق میوفته. البته هنوز مجردم و خیلی کمال گرام شاید بخاطر همینه هنوز مجردم

در سن ۲۱سالگی ازدواج کردم ۲۲سالگی صاحب دختر شدم طلاق گرفتم تا سن ۲۵سالگی از دخترم بی‌خبر بودم مجدد ازدواج کردم و باز طلاق گرفتم دخترم پس گرفتم و درحال کشمکش با پدرش برای گرفتن حضانت هستم پدرش خیلی اذیت میکنه خرجش نمیده حضانت نمیده هرودت میاد بچه میبره چندماه بعد برمیگردونه اذیتم

تا حالا بالا پایین زندگی رو خیلی دیدم تازه دارم به آرامش نسبی میرسم ولی متاسفانه فضای خیلی منفی داره آزارم میده بازم خدا را شکر ای کاش زمان قابل برگشت بود تا خیلی کارها را جبران میکردم

فهمیدم خدا خیلی بزرگه خیلی....

عشقین

همه چی خوبه خداروشکر...

سال ۹۶ بمدت ۴۵ روز توی کما بودم و همه دکترا ازم قطع امید کرده بودند ولی با کمک خدا با قدرت به زندگی برگشتم و الان دانشجوی دکترای رشته‌ی مهندسی شهرسازی هستم زندگی پایین و بالا زیاد داره ولی قشنگه

سال ۹۴ ازدواج کردم ۹۶ صاحب فرزند شدم الان هم ک اسیر جاده و بیابون هستم . الان هم ک این پست رو میزارم از شهرستان رودان بار لیمو ترش اوردم برا میدون تره بار اصفهان

تمام اتفاقات خوب و بد گذشت

زندگی زیباست قدرهرلحظه رابدانید وکسانی رو که دوست داری حتما ازاحساستون باخبرش کنید.زندگی همانقدرکه زیباست عمر کوتاهی دارد

روزگار در حال سپری شدن هست. اتفاقات بد از یاد میره اتفاقات خوب هم در پیش هست. خدا برای ادم بهترین ها رو نوشته به شرط اینکه از اعماق وجودت بهش ایمان داشته باشی

پدرمادرم جداشدن ازدواج درسن ۱۹سالگی داشت بچه به اسم ارتین

محدرضا زندگی خوب است وباید قدرلحظه به لحظه ها رادانست.

زندگی خوب گذشت ودر گذر است