در بیست سالگی هستم و روزهای عالی‌ داشتم تا الان الحمدلله کلا تیر ماهی ها از همه ماه ها بهترن

از اینکه به عشقم نرسیدم و حسرت میخورم و یک بار عاشق شدم و ب عشقم نرسیدم دیگه بعد از اون عاشق هیچ کس نشدم و کسی پیدا نشد که عاشقش باشم و بهش برسم این درد خیلی عذابم میده

همیشه سعیمو میکنم ک ب چیزایی ک میخام برسم میخام همه خوشی هایی ک هم سنام تجربه کردن رو تجربه کنم چون هیچوقت دیگ ب این دوران برنمی‌گردم نمیخام تو حسرت این روزا بمونم با اینک زندگی سخت میگذره اما بازم شکرش فقط اینک تو این سن درامدی زیادی ندارم و مستقل نیستم ازارم میده

الان توی نوزدهمین سال زندگیمم.تا الان روزای سختی بوده که گذشتن.در کنارشون روزای شیرین زیادی هم بوده...ولی خاطرات روزای کودکی یه چیز دیگست:) قراره طراحِ مُد بشم...عاشقشم... از همون بچگی عاشق هنر بودم...هنوزم هستم... از همون اول عاشق رنگ نارنجی بودمُ هستم... دلم برای زادگاهم تنگ شده...کاش برگردم اونجا... درکل...قراره به جاهای خیلی قشنگی برسم... برای خواسته هام میجنگم... به امید روزای قشنگ:)

تو شکری تو قندی وو حبه انگوری همونقدرخوشگل و خوشمزه و شیرین^_^ #حالت خوب باشه:)

هیچ وقت نا امیدانه زندگیتون رو پیش نبرید و تو کاراتون سر سختانه بجنگید چون اون کسایی رو که دوستشون دارین در آینده منتظرتونن.

از بدنیا آمدن پشیمانم

اسمم فاطمه اس اگر یه روز عاشق شدی این جوری باش ای برای با تو بودن باید از بودن گذشت عشق رو باور داشته باش مثل موش کوری که زیبایی جفتش رو چشم بسته باور داره من باور داشتم اما کسی که دوسش داشتم باور نداشت و این جوری شد ضربه بدی دیدم هر جا هستی خوش باشی سپهر جان ....

‌ حسی که گفتم شاید با کمی قدم زدن، بُگذرد؛ مرا وسط خیابان به گریه انداخت! -ناظم حکمت اینجوری گذشت..... امالحظاته خوبم کم نداشت

امدی قصه ببافی که موجه بروی در نزن رفته ام ازخویش کسی منزل نیست همش اینجوری گذشت...