از بچگی با بی پولی دعوا کتک بزرگ شدم همیشه حسرت کوچیک ترین چیزارو داشتم . حتی الانم ک بزرگ شدم وضعیتم همینه ی دختری پر از عقده کمبود شدم با هیچوقت عشقو تجربه نکردم . شدم ی روانی بی عصاب ک هیچکس تحمل خودمو رفتارام نداره .

سخت گذاشت هنوزم سخته

از بچگی سوخت کشی میکردم الان هم همونکار رو میکنم شکر خدا از بچگی رو‌پاهای خودم وایسادم

هر وقت گیر کردید تو زندگیتان بعد خدا به من بگید

سلام من در حال حاظر تنهام به عشقم نرسیدم برام دعا کنین

گذشته سختی داشتم . الان هم نظامی ام و ازدواج کردم و خوشبختم . خوشبختی و عاقبت بخیری رو برای همه کسایی که با من متولد شدن رو ارزو میکنم میگن ادما دو دسته ان یا اسفندی ان یا دوس دارن اسفندی باشن

الان دخترم ۱سال و۷ماهشه همسرم آموزشیه نظامه و خودم ترم آخر کارشناسی رشته ادبیات عرب هستم و ب خوبی زندگیمو میچرخونم

اولاش سخت گذشت بعدشم سخت تر گذشت ...الانم فقط داره میگذره ...

خب خواهر و برادر ندارم . بچگیم با تنهایی و حوصله سر رفتن گذشت.ابتدایی و راهنمایی درون گرا و خجالتی ، ولی درسخون بودم تا اومدم دبیرستان. دبیرستان تجربی خوندم برخلاف میل خودم(هیچ علاقه ای به پزشکی و پرستاری و ... نداشتم و دوس داشتم رشته انسانی برم) ولی بهترین دوستامو تو همون دوره دبیرستان داشتم. کنکور دادم و رتبه ام شد ۱۷۲۰۰۰ چون واقعا هیچی نخونده بودم براکنکور دانشگاهم خونوادم مخالف بودن روانشناسی بخونم بخاطر همون کشمکش ایجاد شد و یه سال تو خونه نشستم نه دانشگاه رفتم نه خوندم برا کنکور سال بعد... البته خوش گذشتا خوردم و خوابیدم