کودکی در معرض جنگ و موشک همراه با ترس و دلهره. در ادامه دوران فقر و همیشه حسرت .نوجوانی در جستجوی خوشبختی .جوانی هم که چیزی برای گفتن نیس .اما زندگی همچنان در جریان است ،امید هست و خدایی که بشدت کافیست ... عمر گرانمایه در این راه صرف شد تا چه خورم سیف و چه پوشم شتا

سلام دوستان و هم تولدی های عزیزم من دوران کودکی و نوجوانی خوبی را سپری کردم ولی از وقتی که عقلم بهتر کار کرد بی عدالتیهای این کشور خیلی دلگیرم آخه حق ما نیست که با اینهمه منابع فراوان اینجوری زندگی کنیم ولی با این همه عاشق دهه شصتیا هستم

من از خودم راضیم با اینکه در سن 32سالگی دچار سرطان شدم ولی خدا رو شکز میکنم من تونستم مراحل سخت و خیلی دشوار پشت سر بذارم ،من از خودم گله ندارم چون روزگار اینجوری برام ورق خورده ولی از زندگی در این کشور راضی نیستم چراکه ما دهه شستیا قربانی شدیم ،لطفا انتشار دهیذ که دهه شستیا با وجود مدرک تحصیلی چرا هیچ ارگانی استخدامشون نمیکنه

سلام من واقعا الان به جایی از زندگیم رسیدم که از زندگیم راضی نیستم چون تا یادم بوده همش کار کردم ودرس خوندم ولی در هیچ کدام موفق نشدم از شما دوستان میخوام برام دعا کنید که حداقل در باقی زندگیم به اون چیری که میخوام برسم خیلی برای آیندام نگرانم

با سلام من به چیزی که خواستم رسیدم شغل که خواستم همسری که مد نظرم بود وسه بچه خوشکل هم خدا بهم هدیه داده ...بهترین ها را هم برا شما ارزو میکنم.....واین دلیل خوشبختی من است ...

سلام .من درس خوندم وبهترین جا استخدام شدم و از شغل و زندگی و خانواده ام راضی هستم فقط تنها مرگ پدرم که ۸ سال پیش بود نقطه تاریک زندگیم هست .و اینکه هنوز مجرد هستم

با سلام واقعا نسل سوخته تا اومدم به دنیا در سه سالگی پدرم رو از دست دادم با سه برادر ویک خواهر مادرم 26 سالش بود با هزار و یک بدبختی که ما احساس بی پدری نکیم مادرم ما رو بزرگ کرد جنگ بود خواستیم جوانی کنیم پاترولهای کمیته خلاصه از یازده سالگی کار کردم متاهل دارای یک فرزند پسر ده سالش اراز جانمه خدار رو شکر خونه دار شدم ماشین سنگین دارم کار میکنم

برام خودم واقعا ناراحتم چون زمان بدی بدنیا اومدم و روزگاره سختی رو پیش رو‌داشتم وقتی عکس بچگیم را نگاه میکنم با خودم میگم یعنی خداوند چقدر به من نذر داشته که تا حالا اینقدر امتحانم کرده کوچکترین مشکلم بیماری سرطان بوده که توی سرنوشتم هم اومده ،ولی خداروشکر که تاحالا تونستم اینهمه مشکل پشته سر بزارم ،ممنون خدامرسی که هستی

مادرم را در 12 سالگی از دست دادم بر اثر سرطان و از تهران به اصفهان مهاجرت کردیم. از 16 سالگی زبان انگلیسی تدریس کردم و در دانشگاه صنعتی اصفهان مهندسی نساجی خواندم. تا کارشناسی ارشد ادامه دادم و برای دکتری دوبار در مصاحبه رد شدم. دارای دوفرزند دوقلو 6 ساله هستم.