گذشته تیره تار با آینده نامعلوم و بیمار .و همچنان بیکار بیکار ....منم جزو تماشاچیا هستم اومدم دنیا بدون تماشاگر نباشه! و جدا از شوخی واقعا درحال حاظر در یکی از منزلهای پدری ام البته حای شکر داره ساکن هستم همراا همسر بیمارم .خرحی منو چندین ساله که خانوادم میدن و شوفر ماشین سنگینم دوسال سرکار بودم سه سال بیکار باز یه سال بودم ۳ سال بیکار بیکار.و همجنان بیکار بیکار .بچمو خانوادم راه میبرن چون از توان و عهده من خارجه.درنهایت بیکار با همجنان آینده نامعلوم..

سلام به همه، منم گیج شدم کی ۴۰ سالم شد ولی الان که خوندم چه اتفاقاتی در این مدت افتاده و من اکثرأ یادم. میترسم قبول کنم ۴۰ سالمه مريض بشم چون من همه جا میگم ۲۵ سالمه. شایدم مهاجرت باعث شده من نصف عمرم رو بیرون از وطن بودم. ولی واسه همه آرزوی سلامتی دارم. همه ۱۴ اردبیهشیها عشقه

سلام منم چیزی از زندگیم نفهمیدم.نمی دونم چطور ،مثل برق گذشت .زیاد سختی کشیدم ولی خدا راشکر الان خوبم وبخاطر بچه هام سعی میکنم با روحیه زندگی کنم .

سلام ،واقعا نفهمیدم در یک چشم برهم زدنی 40ساله شدم،زندگی من خلاصه بود در دست و پنجه نرم کردن با مشکلات آموزشی ،تحقیر و سرزنش خانواده ،هیچ وقت دوست ندارم به گذشته برگردم .حالا شغلی پیدا کردم و ازدواج کردم ،الحمدالله روزگارم می گذرد

سلام من ۴۰ سالم شد خداروشکر ، دوران خوبی داشتم ، چون همش به ورزش کردن مسابقات کشوری از این استان به به اون استان بودم ، اگه به عقب برگردم باز هم ورزش میکنم و ادامه میدم ، فقط نصیحت میکنم برای خودتون جونتون ارزش قایل باشید ، خودتو همیشه دوست داشته باش

سلام تولدتون مبارک .من هیچی نفهمیدم اززندگیم .اصلا هیچی زندگیم اونی نیست که میخوام .کی ۴۰ سال تموم شد .خدا ازاین به بعدشو خوب کنه لااقل

سلام به همگی .دوران جنگ ...بزرگ شدیم.تا بزرگ شدیم بریم سرکار دیدیم استخدام دولتی حذف شد .الانم تو کف یک سمت کاری خوبیم با سابقه بالا یه مرتبه دیدیم دهه 70تادیها شدن ریس ما حالا ارز و میکنم زود تر بازنشست بشیم جا اینا باز تر بشه تا مارو بیرون نکردن

سلام هم نسلهای عزیزم منم سالهای اول زندگیم خیلی سخت گذشت بچه آخر و ناخواسته خانواده بودم تو خونه اضافی صدام میکردن چون وقتی بدنیا اومدم پدرم فوت شد خواهرم که خیلی بابامو دوست داشت از من متنفر شد و بدقدم و نامبارک تولدم رو میدونست خیلی روحیه شاد و خندانی داشتم سعی میکردم بخاطر مادرم که بسختی هزینه های زندگی رو فراهم میکرد و شب و روز خیاطی میکرد بیتوجه به ناملایمات باشم و با شادی هر چه تمامتر رفیق مادرم باشم برای اینکه خواهرم ازم خوشش نمیومد و مدام بدقدم صدام میکرد تصمیم گرفتم با اولین خاستگارم پاسخ مثبت بدم و قدم نامبارکم رو از خونه مادریم بیرون کنم دوم دبیرستان بودم که اولین خاستگار در خونمون رو زد و از قضا یک دل نه صد دل عاشقش شدم جواب بله رو با وجود دنیایی مخالفت دادم و با مسئولیت خودم ازدواج کردم خدا رو هزاران بار شکر الان خوشبختم

من خوبم همه زندگی راباسختی گذراندم همیشه درحال کار و تلاش و تحصیل بوده ام وضع مالی متوسط دارم از اینکه هنوزدرب خونه خداهستم خوشحالم

سلام. منم هیچی اززندگینفهمیدم. واقعا کی 39ساله شدم؟

دقیقا منم از زندگی چیزی نفهمیدم

سلام،من هادی هستم،مهمترین سر گذشت من به عنوان دهه شصتی این بود که عمرم به سرعت برق و باد گذشت و نفهمیدیم چطوری ۴۰ ساله شدم،همیشه تمام تصمیمات آزمایشی آموزشی و...روی ما انجام میشد و کلا نسل سوخته بودیم،فکر نمیکنم بچه های دهه شصتی که الان دارن پا به میانسالی هم میذارم از زندگی چیزی فهمیده باشن