گذشته و دوران کودکی غم انگیزی داشتم ولی سعی کردم رو به جلو حرکت کنم و عقب نشینی نکردم. در حال حاضر از زندگیم راضی هستم. در کل اردیبهشتی ها بسیار صبور و مهربان هستن

کودکی خوب امادوران نوجوانی پراز استرس و ناراحتی وقضاوتهای نابجاداشتم تا جوانی که ازدواج کردم اوایل خوب بود بعد زایمان مریضی و ناراحتی دوباره شروع شد،خیلی زود گذشت۴۱سال خداروشکر اما به کامم نبود زندگی الانم که دایم مریضم بازم شکر ولی اگر دوباره بدنیا بیام جوردیگه زندگی میکنم فقط بخاطردخترم زنده ام وپدرومادرم

با سلام خدمت دوستان. خواستم بگم .میان داشته هایت و نداشت هایت ببین اگر خدا رو پیدا کرده باشی. پس هر آنچه که این وسط باختی مهم نیست. که خدارو شکر بنده به این مهم .دست پیدا کردم.به لطف خود حضرت حق رب جل و اعلا. امیدوارم که بتونم رابطه مو حفظ کنم.انشاءالله. و در آخر عرض کنم.که. برای اینکه با خدا بتوانی صحبت کنی نماز بخوان. و اگر می خواهی خداوند با تو صحبت کند. قرآن بخوان..که واقعا خواندن قرآن و فهمش خیلی لذت بخشه. چون در آن لحظه فاصله ای بین شما و خداوند نیست. پس تا میتوانید قرآن بخوانید.و لذت ببرید. من الله توفیق.التماس دعا

هيچوقت دوس ندارم به گذشته برگردم. دورانی پرازاسترس وخجالتی بودن. تمام استعدادم هدررفت. به هیچ جانرسیدم. همیشه خودم روباهمسن وسالام مقایسه کردم.حس میکنم خییییلی عقبم اززندگی. نه ازدواجی.نه شغل ودرآمدی.سرگردان ومعلق.

در سن 28 سالگی تا 38 سالگی خیلی اوج گرفتم و پیشرفت مالی و اجتماعی خوبی داشتم و به درآمد مالی بالایی رسیدم که متاسفانه بخاطر تصمیمات غلط شوهرم همه را از دست دادم ورشکسته شدم الان به تنها چیزی توجه نمیکنم عدد سنم هست

سلام و عرض ادب سرگذشت اینجانب دوران دبستان راهنمایی و دبیرستان در مورد دسترنج معلمانی عقده ای بوده ایم که بسیار تنبیهات شان در شأن یک معلم و ساختن یک دانش آموز که در آینده باید خود الگوی مثبت باشد تا خدمتگزار و پرستار پدرم بودم .به‌نحوی‌که‌نقص عضو بود اما در آخر خداوند دستهای گرم را بر روی شانه های سردم حس می کنم با اینکه الان هم مادرم‌همانند پدرم نقص عضو است و از آن حدود ۴ سال است که پرستارش می باشند که در سال ۹۶ به مکه مشرف شدیم و در بین الحرمین تقاضای ۵ هزار تومان پول کردم تا با آن فلافل بخرم بعد از خرید فلافل رو به آقا کردم و گفتم به ایران که رسیدم آقا خودت میدانی شخصی را جلو راهم قرار بده من با ۴۰ سال سن ۵۰۰۰تومان ندارم که در تاریخ ۲۶ آبان ۹۶ به خواسته هایم رسیدم السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین اُفواض‌‌ الی الله انالله بصیر بالعباد

در طول این 41 سال به چند تا از مهمترین خواسته هایی که داشتم رسیدم اما حال روانم میزون نبود ومنعادل بودن برام لذتی نداشت و نداره ، ولی با اینحال بنا بر اجبار،بارها برای رسیدن به تعادل تلاش کردم ، اما نشد ، همه چیز و تو حداقل و حداکثرش تجربه کردم و واقعا لذتشم بردم اما یکی دو ساله که بدترین حالو دارم و انگار جوونی دیگه جاشو داده به یه حال وه ای که غریبست با من و ترس توش خیلی زیاده ...هنوز نیومده ترس رفتنو تو ویترین افکارم گذاشته ...روح و روانم زنجیر شده با هر نسیمی اینور و اونور پرت میشه

در همه حال خدا را شکر// الحمدالله

خیلی سختی کشیدم فقط تنهابه یک آرزوم رسیدم اونم اینه که یه خونه خریدم

باورم نمیشه با تموم خوبیا و بدیاش ۴۰ سال گذشت ! اگه یه بار دیگه به عقب برگردم قطعا اینجوری زندگی نمیکنم ! همه میگن چل چلی خوبه ولی من این احساس رو ندارم و حس بدی دارم.

الان که۴۰سال دارم انواع سختی ها رو کشیدم ولی هیچوقت خدا رو فراموش نکردم اونم بهم قدرت داد وبهم کمک کرد خدا رو شکر که همه چی خوبه امیدوارم خداوند حافظ عزیزانم وهمه مردم دنیا باشد

سلام از سرنوشت چی بگم که هیچی بکامم نبود آرزوی هر چی رو داشتم بدست نیاوردم ولی الان ناشکر نیستم به خاطر بچه هام و سلامتیمون ولی از حال حاضر هم راضی نیستم