کودکیم را در روستایی گذراندم که خیل دوسش دارم اجداد مرحوم و برادر شهیدم در آن روستا آرمیده اند نوجوانیم را در مسجد سلیمان گذراندم مردم خوب ، مهربان و خونگرمی بودن ودرانجا دوستانی پیدا کردم که پس از سی و چند سال هنوز با بعضی از آنها رابطه خانوادگی دارم جوانیم را در تهران گذراندم و با دختر خاله ام که شیرازی بود ازدواج کردم و خیلی دوسش دارم حاصل این ازدواج دوتا پسر خوب شد الان بازنشست شدم و برگشتم شیراز و از این همه لطف و محبتی که خداوند در حقم کرده سپاس گذارم و هر از چند روزی به روستای اجدادی سر میزنم ولذت میبرم

سلا به دلیل نا آگاهی پدر ومادرم دیر ازدواج کردم والان یک ۱۰ ساله دارم ۵ بار بارداری داشته ام که یک بار آن بارداری موفق بوده است وبه دلیل سقط های پی در پی الان کلی کمر درد دارم دختر آرزوی داشتن برادر را دارد ولی من دیگر قادر به بارداری نیستم مگر اینکه خدای بزرگ نظر لطفی به من کند......

ای کاش از اون تعدادی که آمار دادید زمین رو ترک کردند یکیشون من بودم چون یکسال و ۷ ماهه ترک فرزندم پسر ۱۶ سالمو از دست دادم و تا روزی که زنده ام باید عذاب بکشم و این یک شکنجه و مرگ تدریجی هست برام .

کودکی من در روستا بود و وقتی به شهر بروجرد اومدیم هیج وقت خوشحال نبودم ونیستم ولی دوباره با کمک شوهرم ی زمین تو روستای خودمون خریدیم و الان خیای خوشحالم

از اینکه آذر ماهیم خرسندم، و ویژگی‌های آذر ماهی هم کاملا درست بود

من درکودکی در روستا زندگی میکردم واز نظر مالی ضعیف بودیم درسم راتا متوسطه تمام کردم وبعد از 20سال دوباره ادامه دادم والان دارم کارشناسی ارشد رشته علوم قران وحدیث می خوانم

کودکی ام راباترحم دیگران به دلیل فوت مادرم حالم راخراب میکند نوجوانی ام رابا فقر وزندگی بامادربزرگم (مادرپدرم)وپسری درسخوان وممتاز درمنطقه اسلام اباد غرب درامتحانات نهایی پنجم دبستان وجوانی ام راباکشیدن سیگار لعنتی وشکست درسی به علت فقروسربازی در کرمان وبعدازان شروع کاردرمزارع کشاورزی وحالا هم درسن میانسالی دربه در وبیکاروکرایه نشینی درروستا وازهمه بدتر شیوع کرونای لعنتی وخانه نشینی و......