تحصیلات با گرفتن دیپلم و ازدواج که بعد از ۲۳ نافرجام موند به پایان رسید سختی‌ها و تنهاییهای سختی رو پشت سر گذاشتم و حالا با ثمره ی عمرم در پناه خدا زندگی میکنم خدایا بازم شکرت

با سلام خدارو شکر همه چی خوب و عالی امیدوارم همیشه موفق و موید باشم همونطور که گفتم تا الان بودم،،، دوسدارم تازنده ام نمیرم، روپای خودم باشه و مرگی آرام پس از100سالگی داشته باشم.... خدایا تامارو نکشتی از این دنیا نبر

سلام من در روستا بدنیا اومدم.در همانجا دیپلم گرفتم بعد دیپلم در سال ۷۳ ازدواج کردم همانسال هم دانشگاه قبول شدم یک ترم خوندم ولی چون بچه دار سدم و شرایط زندگی نتونستم ادامه تحصیل بدم .شوهرم آدم خوبیه.دوتا بچه دارم بعد از ده سال ادامه تحصیل دادم لیسانس گرفتم الان ده سال کار میکنم دخترم ۲۶ ساله هست کارشناسی خونده سر کار میره عقد کرده پسرم ۲۰ ساله مهندسی مکانیک درس میخونه .درسته زندگی سختیهای زیادی داشت ولی در کل زندگی خوبی دارم.خدا رو شکر.برای همه ی شما هم سن وسالهای خودم آرزوی بهترینها رودارم

سلام منم در گذشته سختی های زیادی داشتم ولی با توکل به خدا همه چی درست شده و خواهد شد،ابتدایی رو در روستاتموم کردم متاسفانه فقط تا سوم راهنمایی خوندم و نتونستم ادامه بدم سال ۷۵ازدواج کردم و دو تا پسر ۲۶ و ۲۳ ساله دارم ،سال ۹۰ حج رفتم و با خدای خوبم عهد بستم نمازم همیشه اول وقت بخونم که تا حالا به یاری خدا و امام زمان بهش عمل کردم همگی شاد تن درست باشید .

سلام دوران بچگی شلوغی داشتم. ابتدایی را زرنگ بودم ولی راهنمایی ضعیف شدم چون به همراه بلوغ جسمی و روحی بود ولی خیلی کنجکاو بودم. از دوران دبیرستان یوا ش یواش در درسها پیشرفت کردم. بعد پدرم که خودشان فرهنگی بودندمرا به همراه برادر کوچکتر از خودم برای ورود به دانشسرای تربیت معلم راهنمایی کردند. بعد لیسانس زبان انگلیسی را در سن ۲۵ سالگی از شهر تبریز گرفتم و معلم زبان شدم. ۲۹ سالگی ازدواج کردم. الان دو دختر ۱۶ و ۸ ساله داریم. ارشدم را در رشته زبانشناسی از شهر تهران در ۳۶ گرفتم. بعد در دانشگاه هم بصورت حق التدریسی تدریس داشتم. بعد از یکسری تحولات و مشکلات خانوادگی تحصیلات دکتری را در رشته زبانشناسی باز از شهر تهران در سال ۹۹ تمام کردم و وارد تدریس در دانشگاه فرهنگیان شدم. بنده به خواندن نماز اول وقت و واجبات شرعی خیلی حساسم.

دوران بچگی و جوانی خوبی نداشتم خاطرات بدی که هنوز توی ذهنم باهاشون درگیرم.خودم رو قربانی خونواده کردم.خونواده ای که همیشه ازم طلبکار بودن.بخاطرشون با کسی که ۲۱ سال از خودم بزرگتر بود ازدواج کردم.بهترین روزهای جوونیم رو از دست دادم.بعداز جداشدن خوشبختانه مزد مردانگیم رو خدای مهربون بهم داد.الان دارای یک همسر خوب و مهربون و بامرام و یک پسر۱۱ساله ی زیبا و مهربون هستم.خداجونم بابت لطفی که بهم کردی هزاران مرتبه شکر.

خدارو شکر زندگیم با تمام چالشهایی که داشته برام لذت بخشه من فرهنگی هستم سال ۷۲ ازدواج کردم بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادم و یک پسر ۲۷ ساله دارم .همه چیز خوبرو همه چیز عالیه

خدا رو شکر تا الان همه چیز خوب بوده بر وفق مراد

خیلی جالب بود زندگی رو با عشق آغاز کردن نه عشق قدیمی عشقی که بعد از ازدواج بوجود امد خیلی از زندگیم راضی هستم همسر خوب و فرزندان عالی همگی موفق باشید فکر نکنی سختی نکشیدم ولی ارزشش رو داشت

من کرمانشاه متولد شدم الان کارمند جهاد کشاورزی هستم و کارشناس دادگستری در سن ۳۳ ازدواج کردم الان هم یه پسر یک ساله دارم خدا رو شکر

دوران کودکی خوبی داشتم ولی در اوج جوانی ازدواج کردم و زندگی روی سیاه خودش رو نشون داد مخصوصا جدایی و حالا در ۴۵ سالگی تهایی و غم رو دارم تجربه میکنم

کاش توی سرنوشتمون نقش بیشتری داشتیم

جالب بود: مروری بر ۴۵ سال زندگی...از ۴۵ سالگی خودم خوشحالم چون عاقل‌تر و بالغ‌تر شدم. سختی‌های زیادی رو پشت سر گذاشتم مثل جدایی، مهاجرت، شکست‌ بزرگ عاطفی اما فکر می‌کنم مشکلات من رو قوی کردند و باید به تلاش ادامه بدم. زندگی با درد و رنج ساخته شده و عجیب نیست اگه حال آدم خیلی وقتها خوب نباشه، فقط باید نگاهش کنی و بذاری بگذره و حال خوب بیاد ...

سلام من از اول بچگی باسختی های زیادی روبرو بودم ولی همیشه تلاش کردم ولی هنوز مزد تلاشم رو نگرفتم کلا زندگی توی این روزاخیلی سخت شده

از زمانیکه که خودم شناختم تا الان روزگار خوش نداشتم

دوران بچگی را با اتفاقات طبیعی مثل زلزله، بارش برفهای شدیدوشرایط جوی سخت درزمستانهاگذراندم، ودوران طلایی من دگران راهنمایی بودکه مدرسه را با مسافت طولانی با پای پیاده طی میکردم وهرگز تعطیلی نداشتیم

منوچهر۴۳ ساله.واقعا جالب بودسرگذشتم ازبدو تولد تا الان مرور کردم.