زندگی سختی داشتم و دارم،پس از نیافتن شغل مرتبط با رشته روانشناسی بالینی به اجبار ازدواج کردم و یه دختر دارم که بعد از اون تشنج هام شروع شد و بعد هم دچار بیماری ام اس شدم و تو روستا و در کنار خانواده همسرم زندگی میکنم و زندگی ای آرام و در انزوا دارم

در نوزده سالگی در یک دانشگاه دولتی استخدام شدم و یکسال بعد همزمان در رشته مدیریت ادامه تحصیل دادم چند سال بعد از فارغ التحصیلی با یکی از دانشجویان دانشگاه محل کارم ازدواج کردم و ۲ فرزند دارم یکی دانشجو و دیگری محصل هستن در سن ۴۶ سالگی بازنشسته شدم و الان هم دوران بازنشستگی رو طی می کنم

گذشته بسیار سختی داشتم چندین بار ازلحاظ مالی زمین خوردم مدتی خودم رو باختم ولی یوهو ب خودم امدم و با تمام وجود تلاش کردم در حال حاضر سراشپز یکی از پتروشیمیهای تراز اول ایرانم خونه ای خریدم ماشین و....تونستم تو شمال ترین منطقه تهران خونه بخرم و خیلی از اتفاقات دیگه ک تو زندگیم درحال رخ دادنه فقط وفقط مدیون همت و تلاش و صدالبته حماینهای همسرم ک همیشه مشوقم بود الان زندگی ارومی دارم ولی اوایل زندگیم متاسفانه خیلی افتضاح بود زندان رفتم و حبس ۱۰ ساله داشتم ک با عفو مشروط نجات پیدا کردم ولی الان فهمیدم ک هرچقدر صادقتر باشی موفق تر هستی دوستان این تجربه سخت من بود امیدوارم شماها هم اینده ای روشن و ارام درپیش رو داشته باشید .ارزوی سلامتی براتون دارم

اتفاقات مهم که در برنامه شما هست و اتفاقات شخصی علوم آزمایشگاهی خوندم زود ازدواج کردم اهل خلاف نبودم و خدا رو شکر زندگی آرومی دارم و الان بیشتر در فروش بیمه عمر و .. مشغولم و از همه مهمتر با دوستان دوران قدیم ارتباط دارم

این روزا خدا رو شکر حال و زندگیم خوبه چون من پس از سالها در گیر بودن با اعتیاد فروردین امسال ۱۵ سالگی تولد دوباره ام را جشن میگیرم.به لطف خدا ۱۵ سال پاک از هرگونه مواد و الکل و سیگار و نیکوتین هستم. سرگذشت سختی بود ولی به نیکی داره میگذره.